-
nnn
جمعه 17 مرداد 1393 01:08
. خـــــســـــتـــــــــــــهــ ام.. خـــــســـــتهـــ از رنــــــگ رنــــــگۓ هاۓ این شـــهر از بــــوۓ ادکـــــلـــن هاۓ تنــــــد از این آرایش هاۓ غلـــیظ از لـــب هاۓ ســـــرخ ســـــرخ از تماܢܢ کـــــرܢܢ پودر ها و خـــــط چشـــܢܢ ها از این دوســـــتیـــــــ ها از تماܢܢ لـــۓ هاۓ پاره پوره...
-
...
شنبه 4 مرداد 1393 14:12
اللهــــــم العـــــــن اول ظالـــــم ظلــــــــم حق محمـــــــد... مــــــرگ بر اسرائیـــــــــــل شعــــــــــــار نیست ، دعـــــــــا ست.
-
....
شنبه 4 مرداد 1393 14:03
نمی دانـــــــــم با همـه اینقـــــــــدر مهـــــــربانی ؛ یا فقــط با مــــن؟... ولی میدانــــــــم فقطــ تــــو...با مـــن اینقــــــــدر مهــــــــربانی ... مهــــــربانیت حکایت همیشـــ ه هاست...
-
.....
شنبه 4 مرداد 1393 14:01
در معطل شدن و دست رساندن به ضریح لذتی هست که در سجده ی طولانی نیست...
-
....
شنبه 3 خرداد 1393 00:54
بسم رب العشق وَ مِنْ آیاتِهِ اَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْواجاً لِتَسْکُنُوا الیها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً اِنَّ فی ذلِکَ لاَیات لِقوْم یَتَفَکَّرُونَ. و از نشانههای او اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید، ودرمیانتان مودّت ورحمت قرار داد. این...
-
علوی وفاطمی...
چهارشنبه 20 فروردین 1393 14:27
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نظرِ علی علیه السلام را دربارهی همسرش جویا شد: علی جان! فاطمه را چگونه همسری یافتی؟ علی علیه السلام هم با کلامی که حکایت از اوج شکر و سپاس او داشت، نظر خود را دربارهی عشق جاودانیاش این گونه خلاصه کرد: « نِعْمَ العَونُ عَلی طاعَهیِ الله ».[1] سرورم، او بهترین یار در انجام طاعت...
-
شهادت
جمعه 16 اسفند 1392 23:17
بار الها! صادقانه می گویم.... بی هیچ کذب و ریایی.... اللهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک بحق الحسین (صلوات الله علیه)
-
بالاترین نعمت
پنجشنبه 1 اسفند 1392 20:24
گفت سرخی خون ام را به سیاهی چادرت امانت داده ام … و چه خوب امانت دارانی هستند محجبه های این دیار … چه موهبتی در ازای این حجاب دریافت خواهید کرد از باری تعالی، نمی دانم.... اما هر چه هست، همین که ارثیه ی مادر اکنون در دست شماست، خودش بزرگترین موهبت که نه! بالاترین نعمت است.
-
جایگاه زن
پنجشنبه 1 اسفند 1392 20:24
-
دلنوشت پروانه...
چهارشنبه 23 بهمن 1392 23:06
امشب میخواهم از بغض بی پایان... از درد بی درمان از اشک های بی امان... و از بال های نداشته بنویسم... بنویسم از حالی ک دیگر حال نیست... از بال هایی ک دیگر بال نیست... خسته از این درد بی درمان... خسته از تنهایی بی پایان... من مانده ام و این بی بالی و این تنهایی... من مانده ام ومن و باز هم من انهای دیگر همه رفته اند......
-
ما نسل آریایی هستیم...
چهارشنبه 16 بهمن 1392 01:20
مـے گُفت : مآئیم فرزندآن ڪوروش , مآئیم نسلِ آریآیــے , مآئیم تمدن , مآئیم ....... امآ وبلآگش پرشُـــده بود از عڪس دخترآن و شڪلڪ هآیـے بآ پرچم آمریڪآ !! مگر نه اینڪه امروزه پرچم هرڪشورے نشآنه ے هویت اوست؟ پس چرآ .... ؟؟ اگر دم از ایرآن مــے زنید؛ چرآ سنگ اروپآیــے هآ و آمریڪآیــے هآ رآ به سینه مــے زنید ؟؟ چرآ...
-
تنـבتر از امام (و ولایت فقیه) نرویـد...
پنجشنبه 3 بهمن 1392 23:58
تنـ ב تر از امام (و ولایت فقیه) نرویـد ک پایتان خرد مـے شود از امام هم عقـب تر نمانیـد که منحــرف مـے شویـد… مـے گفت: حول یـک محور برویـد. یـک مثال نظامـے هم مـے زد ببینیـد! شبها ک مـے رویم رزم شبانه یـک بلـدچی جلوے ستون است . فقط او راه را مـے شناسـد . مابقـے افراد حتــے فرمـــانده ، پشت سراوست … این بلـدچـے راه را...
-
خیال پرواز...
سهشنبه 1 بهمن 1392 22:30
عجیب است ،باز هم پرواز کنان به سوی تو می آیم... پاک فراموش کرده ام بالهای شکسته ام را......... عجیب است......... عجیب... بال هایم درد را احساس نمیکنند....... بال هایم شکستگی را فراموش کرده اند... تنها دردی ک احساسم میشود لحظه ایست ک با ..... شوق پر میگشایم و اوج نگرفته باز زمین میخورم.... عجیب است با این همه در د باز...
-
ما چشم و گوشمان ب امر شماست...
سهشنبه 1 بهمن 1392 12:15
ملتی ک چینین رهبری دارد...آیا ترس ب دل راه می دهد؟؟ سردار شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت امام زمان (عج) چشم و گوشتان به ولی فقیه باشد تا ببینید از آن کانون فرماندهی چه دستوری صادر میشود... ................................................................................................................... حجت...
-
عیسی و مادرش مریم...
دوشنبه 30 دی 1392 00:38
مادر سر سجاده نشسته بود که عیسی وارد اتاق شد و روبه روی مادر که در حال تسبیح زدن بود نشست. روسری مادر را که گوشه سجاده بود برداشت و مثل چادر سرش کرد. مادر خنده اش گرفت و گفت :خدا نکشدت عیسی، دارم نماز می خونم سر نماز هم دست بردار نیستی؟ عیسی ادای پیرزن های لرزان را در آورد و گفت : مامان! یه چیزی ازت بخوام نه نمیگی ؟!...
-
سوخته در عشق خدا...
شنبه 28 دی 1392 09:26
حضرت آیت الله جوادی آملی آمدند داخل حجره مان... نوار روضه را خاموش کردیم فرمودند: روشن کنید، اسم ایشان چیست؟ گفتم: محمدرضا تورجی زاده . . . استاد فرمود: ایشان (درعشق خدا)سوخته است گفتم: ایشان شهید شده . . فرمودند: قبل ازشهادتش سوخته بوده...